قرآن كريم، حقيقتى واحد است كه از سوى خداى واحد و از طريق وحى بر قلب پاك خاتم رسولان فرود آمده و او مردم را فراخوانده تا به سوى آنچه آنان را حيات مىبخشد گام بردارند و جان و روان خود را از آبشخور آن سيراب گردانند.
خداى متعال، حقايق غيبى را لباس بيان پوشانيده و همه آنها را در قالب لسان در دسترس عارف و عامى قرار دادهاست. اين لسان، عربى مبين(1) نام گرفته و ويژگىهاى خاص خود را دارد. از خصوصيات اين زبان اينكه در عين دمسازى با زبان انسانها، فاصلهاى همانند فاصله خدا و خلقش دارد.(2)
درباره ويژگىهاى اين زبان، سخن، فراوان گفته شده و اوصاف گفتنى بسيارى، همواره وجود خواهدداشت. اين زبان، تازگى خود را براى هر زمان و مكان و هر قوم و قبيلهاى همچنان حفظ خواهد كرد. قرآن كريم، كتاب هدايت و حيات است و روشن است كه هرچه ميزان آشناسى انسانها با زبان اين كتاب بيشتر باشد، بهره ايشان از اين چراغ هدايت امكان فزونترى خواهد يافت.
حكيم سخن در زبان آفرين، كه معلّم قرآن و خالق انسان و تعليم دهنده بيان است. (3) به دست قدرت و با علم و حكمت خود، معارفى ازلى و ابدى را با نظمى شگفتانگيز در شمار معدودى از كلمات و عبارات جاىداده و بناى جاويدان و بس سترگ را با مصالحى معيّن پى افكنده است. راه ورود به گنچينه پايانناپذير وحى همين لسان عربى مبين است و با توجه به اينكه آيت ختميه از جنس قرائت و خواندن است، خواص و آثار آن در پس همين زبان قرار گرفته است، و نيز اوامر و تأكيدات الهى بر خواندن قرآن - حتى براى پيامبر و اوليا - از همين باب است.
فراگيرى اين زبان - با ويژگىهاى منحصربه فرد آن - به طور مستقيم و به دور از صافىهاى گوناگون و فارغ از ابرهايى كه حجاب نور اين خورشيد مىشوند، طريق اقوم هدايت يابى است.
از آنجا كه خصوصيات و ابعاد زبان قرآن متعدد است ضرورت دارد تا كارشناسان علوم و فنون مختلف، به تحليل و موشكافى و تبيين اين ابعاد بپردازند.
آنچه نوشتار حاضر در پى آن است مطالعه يكى از ويژگىهاى زبان قرآن - در حد توان و مجال- است كه نظمآهنگ قرآن نام دارد. هدف عمده اين نوشتار، بررسى زيبايىهاى لفظى قرآن و تنايب الفاط آن با مفاهيم آيات و سور و تأكيد بر لزوم بهرهگيرى از اين ويژگى هنرى در آموزش قرائت و حمل قرآن كريم است.
روش اين بررسى، استقرايى اجمالى- و با توجه به محدوديت مجال- تا حدى گذرا، در كلمات و عبارات قرآنى و بيان برخى نكات در زمينه مورد اشاره در بالا خواهد بود. گفتنى است مواردى كه نگارنده مورد بررسى قرار داده، فراتر از نمونههاى مذكور در اين مقال است و موارد طرح شده، به سان نمونه است.
باشد كه اهل فن، با عمق و بصيرتى افزون، به تتبّع بپردازند و حجابهاى پديدآمده بين قرآن و انسانها را هر چه بيشتر بزدايند و زمينه تجسّم حقيقت هذا بيان للناس (آل عمران، 3.138) را در برابر ديدگان مردم فراهم آورند.
مراد از نظمآهنگ (4) قرآن، آهنگ خاصى است كه از نحوه چينش حروف و كلمات قرآنى پديد مىآيد و هنگام استماع قرآن كريم به گوش مىرسد. اين نظمآهنگ - كه گاهى از آن به موسيقى آيات قرآن نيز تعبير شده - داراى نظمى شگفتانگيز و ارتباط بسيار دقيق با معانى و مقاصد آيات و سورهها است و الفاظ قرآن را روان و شيوا مىسازد. اين جنبه كلام وحى، تاكنون در آثار چندتن از نويسندگان گذشته مورد بررسى قرار گرفته كه اشاره به برخى اقوال آنان، ضمن اينكه مقدمه خوبى براى نوشتار حاضر است و سير بحث و نحوه بررسى را نشان مىدهد، پيشينه اين گونه مباحث را نيز تا حدى روشن مىنمايد.
دكتر مصطفى محمود، سيد قطب و برخى افراد ديگر از جمله كسانى اند كه در اين وادى گام برداشته و در اين زمينه قلم زدهاند. در كشور ما نيز مرحوم آيت اللّه طالقانى، در لابلاى تفسير ارزشمند پرتوى از قرآن اشاراتى از اين دست را ذكر كرده است. گفته مىشود مرحوم دكتر فرديد نيز پيش از اين تحقيقاتى درباره رابطه بين حروف و مفاهيم به نحو عام - و نه صرفاً در قرآن - داشته است.(5)
سيد قطب، در آغاز كتاب التصوير الفنى فى القرآن الكريم، به مواردى اشاره مىكند كه برخى از آنها را در مقام تعليل سيطره قرآن - از همان اوايل نزول - بر انديشه عرب فصيح، ادب دان و لغت شناس بيان كرده و گفته است: علت اين غلبه و سيطره، نظام دقيق تشريع قرآن بوده كه در هر زمان و مكان قابل اجراست، يا اخبار غيبى كه سالها بعد تحقق يافته و نيز علوم طبيعى كه درباره خلقت انسان و جهان در قرآن آمده است.
وى ضمن آنكه وجود اين مزيّتها را در قرآن مىپذيرد مىگويد: اين موارد، هنگامى كه نزول قرآن، كامل شد، بروز و ظهور يافت، اما چه مىتوان گفت درباره چند سوره معدودى كه آغازگر نزول قرآن بودند و از همان لحظه نخست، عرب را مسحور خويش كردند و در عين حال غير از اشارهاى خفيف كه در اوّل سوره علق به خلقت انسان شده، در آنها قانون گذارى محكم و نه علوم طبيعى و يا اخبار غيبى به چشم نمىخورد.(6)
سيد قطب در كتاب خود به دو مطلب اشاره مىكند:
وى بخث خود را با تصاوير قرآنى نظير تصوير مردى آغاز مىكند كه بر لبه پرتگاهى در حال نماز خواندن است و هر لحظه با خطر افتادن روبروست: يعبداللّه على حرف (حج، 22.11) و اى تصوير مردى كه زبانش همجون سگ آويزان و در حال لهلهزدن است. (اعراف، 7.176) و سيد قطب به عنوان كودكى خردسال - زيرا وى در حال بازگوكردن خاطرات است- ياراى نزديك شدن به آن راندارد، بلكه ميخكوب شده و توان فرار نيز از وى سلب شده است و در صفحات بعد درباره آهنگ ويژه قرآن توضيح مىدهد كه ما نيز در جاى خود از سخنان وى بهره خواهيم برد.
سخن دكتر مصطفى محمود نيز در اين مقام گوياست. وى در كتاب خود به داستان وليدبن مغيره اشاره مىكند و مىگويد: از[ عربى] جاهلى همچون وليدبن مغيره كه بر كفر خود زيست و مرد، عجيب نيست كه درماند و نتواند اعجاب خود را از قرآن با وجود كفرش كتمان كند و درباره قرآن - با اينكه آنرا سخن محمّد (ص) مىداند - بگويد:
به خدا سوگند كه سخنش داراى شيرينى است و روى آن را زيبايى فراگرفته است. فراز آن ثمربخش، فرود آن داراى بركت و فراوانى است، كلامى است داراى عُلوّ كه چيز ديگرى بر آن برترى نيابد.
هنگامى كه از وى خواستند محمّد (ص) را دشنام دهد، گفت:
بگوييد او ساحر و آورنده سخنى است كه بين مرد و پدرش، برادر و همسر و خاندانش جدايى مىافكند(7) قرآن سحر است حتى در نظر كسى كه در جست و جوى كلامى است تا به وسيله آن، آن را دشنام دهد. وى احساسى را كه در آغاز، از قرآن مىيافته به صورت زير شرح مىدهد و نقل تلقّى اولّيه وى از قرآن، به عنوان نخستين تأثيرات كلام وحى بر قرآنآموزان خردسال حائز اهميّت است و جادارد انبوه خاطراتى از اين دست جمع آورى و از نظر گاه فنآورى آموزشى مورد مداقه قرار گيرد، و روشهاى قرآنى - علمى آموزش صحصح قرآن با توجه به آنها تهيه گردد.
دكتر مصطفى محمود بابيانى شيوا برخوردهاى اوّليه خود را با قرآن، چنين توصيف مىكند: اوّلين برخورد من با قرآن در چهارمين سال زندگى من بود كه كودكى نشسته در صفى از صفوف مكتب خانه بودم و با سادگى به تخته و شاخصى كه در دست شيخ بر روى نوشته حركت مىكرد مىنگريستم، او مىخواند: والضحى واليل اذا سجى
و ما پشت سر او تكرار مىكرديم والضحى واليل اذا سجى بدون آنكه بدانيم ضحى چيست و چگونه سجى مىكند. لكن تنها مقاطع و مخارج حروف را تكرار مىكرديم به اين ترتيب نخستين عبارات قرآنى را با ذهنى كاملاً خالى و بدون تأثير قبلى - آن گونه كه دروس حساب و جغرافى و انشا را مىآموختم - فرامىگرفتم. همان گونه كه حكايت كره دايرهاى شكل زمين و قارّهها كه همچون جزيره در آن شناور بودند مرا شگفتزده مىكرد و داستان ماه كه به دور زمين و زمين به دور خورشيد مىچرخد و همگى در آسمان معلق اند مرا مبهوت مىساخت، قرآن همچنين كارى را با من كرد.
من در وصف احساسى كه با آن، با اوّلين عبارت قرآن برخود كردم متحيّرم، اما هنگامى كه آيات، هشدار خشم و اعلان عقاب است، صوت انفجار الفاظ را مىشنوى، بشنو آنچه را خداوند درباره قوم عاد مىگويد:
و أما عاد فاهلكوا بريح صرصر عاتيْ. سخّرها عليهم سبع ليالو ثمانيْ أيام حسوماً فترى القوم فيها صرعى كانّهم اعجاز نخلٍ خاويْ (حاقه، 69.6، 7)
در سراسر اين آيات، باد صيحه مىكشد و در آن به هم خوردن چادرها را مىشنوى و تكههاى نخل از ريشه درآمده و تصوير زمين ويران را مىبينى.(8)
يافتن كلماتى كه بتواند اين نوع دريافت روانى پيچيده را شرح دهد ناتوان است. چگونه كلمات خود به خود باز مىگشت و به سراغ سمع و ذاكره من مىآمد و من در تنهايى خود شاهد تكرار بدون صداى اين عبارت بودم:...والضحى واليل اذا سجى عبارت قرآنى به سوى سكوت كودكى من هجوم مىآورد و در تاريكى شب القاى شيخ را به ياد مىآوردم كه تكرار مىكرد: و جأ من اقصى المدينْ رجلٌ يسعى عبارت به سوى خيال من مىشتافت، گويى مخلوقى بود مستقل و داراى حيات خاص خود.
من بى شك نمىدانستم ضحى چيست و ليل چگونه سجى مىكند و آن مردى كه دوان دوان از انتهاى شهر مىآمد چه كسى است؟
شايد مقاطعى كه در گوش من، آمد و شد داشت شبيهتر به مقاطع مقياسهاى موسيقى (دو - رى - مى- فا - صول - لا - سى) بود. حروفى مجرّد و فاقد هرگونه معنا غير از مدلول موسيقايى آن. نغمههايى صرف و پوشش هايى آهنگين و ايقاعى كه وجدان را به طرب مىآورد.(9)
مصطفى محمود، در ادامه سخن خود مىنويسد:
آرى... اين موضوع را از همان آغاز طفوليّت، كشف كردم بدون اينكه داستان موسيقى درونى و باطنى عبارت قرآن را بدانم. اين سرّى از عميقترين اسرار در تركيب قرآنى است... قرآن، نه شعر، نه نثر و نه كلامى مسجّع است. بلكه عمارت ويژهاى از الفاظ است كه كاشف از موسيقى باطنى آن مىباشد و فرق بزرگى بين موسيقى باطنى و موسيقى ظاهرى است. به عنوان مثال، بيتى را از شاعرى همچون عمر بن ربيعه - كه شعرش از لحاظ وجود موسيقى شهرت دارد - ذكر مىكنيم...: قال لى صاحبى ليعلم مابى أتحب القتول اخت الرباب
اين موسيقى را مىشنوى و به وجد مىآيى... لكن موسيقى در اينجا خارجى است و آن را به تقسيبم كلام در پارههاى مساوى و سپس قافيه بندى هر عبارت با بأ كشيده پرداخته است.
موسيقى از خارج عبارت و نه از داخل آن به گوشت مىرسد، يعنى از قافيهها، بحر و وزن اما هنگامى كه مىخوانى: والضحى واليل اذا سجى، برابر پاره واحدى قرار دارى كه در نتيجه خالى از قافيه و وزن و قسمت بندى است با اين حال موسيقى از هر حرف آن مىبارد. از كجا و چگونه؟ اين همان موسيقى درونى است. موسيقى باطنى، سرّى از اسرار معمارى قرآنى كه هيچ تركيب ادبى در آن مشاركت ندارد. و چنين است هنگامى كه مىگويى: الرحمن على العرش استوى (طه، 20.5) و يا هنگامى كه سخنان زكريا را به پروردگارش مىخوانى: قال رب انى و هن العظم منى واشتعل الرأس شيباً و لم أكن بدعأك رب شقيّا (مريم، 19.4) يا سخن خدا را به موسى: ان الساعْ اتيْ أكاد أخفيها لتجزى كل نفس بما تسعى (طه، 20.15).
در سخن مصطفى محمود، نكتهاى ارزشمند به چشم مىخورد و آن اينكه: ما نمىدانستيم ضحى چيست و چگونه سجى مىكند، لكن تنها مقاطع و مخارج حروف را تكرار مىكرديم. پيش از آنكه به مبناى علمى اين سخن اشاره كنيم گوييم اين در حالى است كه وى يك عرب مصرى بوده است. بررسى نظمآهنگ قرآنى زمانى ارزش دوچندان مىيابد كه از ديدگاه همه انسانها- اعم از عرب و غير عرب و عارف و عامى - مورد بررسى قرار گيرد، در واقع از ديدگاه ناس كه مخاطبان قرآن كريم هستند و اين زبان، فطرت همه آنها را مورد خطاب قرار مىدهد.
در اينجا دو بحث قابل طرح است، فطرى بودن پديده زبان و زبان آموزى در انسان و ديگرى فطرى بودن زبان قرآن، كه پرداختن به هر يك از اين دو جنبه را در حد امكان، لازم مىدانيم.
از آنجا كه مصطفى محمود، نام كتاب خود را كوششى براى فهم عصرى قرآن ناميده است، پرداختن به جنبه هايى از اين دست (نظمآهنگ قرآن كريم) همواركننده راه فهم عصرى قرآن نيز مىباشد.
بارى، وى در دنباله كلام خويش مىنويسد:
تمام نقشهاى قرآنى را مىيابى كه به وسيله اين برخوردهاى سريع و سايههاى محكم و الفاطى كه داراى زنگ و صوت و تصوير هستند، رسم شدهاند.
به سبب مجموع اين دلايل است كه قرآن كتابى است كه ترجمه نمىشود. قرآن، به زبان خود، قرآن است، اما به زبانهاى ديگر، چيز ديگرى غير از قرآن خواهد بود. انا أنزلناه قرآناً عربياً (يوسف، 12.2) و در اين سخن تحديدى است كه بين دو شق، جدايى افكند.
راستى چگونه مىتوان آيهاى نظير الرحمن على العرض استوى را ترجمه كرد؟ ما تنها در برابر معنا قرار نداريم، بلكه در درجه نخست، در برابر معمارى و در برابر تكوين و بنايى موسيقايى قرار داريم كه در آن، موسيقى از داخل كلمات و نه از حواشى آن مىجوشد، و نيز از ويژگىهاى لغت عربى و اسرار و سايهها و زواياى پنهان آن.
به همين جهت، آيات قرآن داراى خاصيتى عجيب است... آيات اين كتاب به محض تماس به گوش و پيش از آنكه عقل به تأمل معانى آن بپردازد، در نفس ايجاد خضوع مىكند، زيرا تركيبى است موسيقايى كه پيش از آنكه عقل كار خود را آغاز كند در وجدان و قلب تأثير مىكند. (10)
سخن اين نويسنده، امروز مبناى علمى دارد كه از لحاظ روانشناسى و زبانشناسى محل توحه است و آن اينكه دانشمندان طبق آزمايشها و بررسىهاى خود به اين نكته رسيدهاند كه در همه جاى جهان، كودكان در مقابل آهنگ يا لحن كلام زودتر واكنش نشان مىدهند تا در مقابل معناى كلمات.(11)
نگارنده درصدد است تا به خواست خدا پس از تبيين برخى ويژگىهاى آهنگين كلام ويح، چنانچه فرصتى بود در گفتارى ديگر به بررسى نقش اين ويژگى قرآنى و به كارگيرى آن در آموزش مستقيم قرآن، به خصوص به قرآنآموزان خردسال بپردازد.
براى بررسى آهنگ يا لحن كلام چه بايد كرد؟
يكى از نويسندگان معاصر در پانوشتهاى كتابى تحت عنوان هنر، به برخى ويژگىهاى موسيقى لفظى پرداخته و مىنويسد: در يك نوشته، چهار گونه موسيقى را بايد مورد مطالعه قرار داد:
1. موسيقى حروف
2. موسيقى كلمات
3. م.سيقى جملهها
4. موسيقى كلى نوشته كه از آغاز تا انجام چه آهنگى را پيروى كرده و اين آهنگ، همگام با تحولات، چه معنايى را يافته است. اين قسمت از همه مهمتر است.(12)
البته از آنجا كه بحث ما راجع به قرآن خواهدبود. ضمن توجه به تفاوت شعر و كلام وحى و تأكيد بر آن، موارد سه گانه ديگر نيز جايگاه خود را خواهد داشت.
تفاوت ميان موسيقى ظاهرى و باطنى
مصطفى محمود، به نكته مهمى اشاره مىكند كه عبارت از موسيقى باطنى در قرآن كريم است. محمد مندور، نويسنده مصرى كه صاحب آثارى چند درباره علوم قرآنى و نقد ادبى است، درباره موسيقى باطنى و تفاوت آن با موسيقى ظاهرى مىگويد:
موسيقى واضح و عريان مانند رنگ تند، به سهولت قابل تقليد است و از اين رو اصالت و عمقى ندارد، اما موسيقى عميق[ باطنى] موسيقى روح است نه موسيقى لفظ وگرچه غالباً خواننده عادى از آن بىخبر مىماند ولى اصالتش همواره پايدار و تقليد از آن ارزنده است و در اعماق روح، ماجراهايى برپا مىكند كه جز گروه اندكى از خوانندگان از آن غافل مىمانند(13)
پيش از اين، مثالى را كه مصطفى محمود با ذكر شعرى از عمر بن ربيعه آورد و موسيقى لفظ در شعر آهنگين وى را با عبارت قرآنى مقايسه كرد، ديديم، وى شعر عمر بن ربيعه و بسيارى از اشعار ديگر شاعران و سخنوران را داراى موسيقى خارجى دانست كه با تقسيم و تقفيه كلام به دست مىآيد. قرآن كريم علاوه بر آنكه به قافيه بندى رايجه در شعر نمىپردازد، همچنان روان و با طراوت و زنده است و به علاوه از ويژگى مهم ديگرى برخوردار است كه پيش از اين به آن اشاره شد و شرحى درباره آن در زير مىآيد:
عنوان فوق، يكى از مواردى است كه در بحثهاى مربوط به بلاغت ذكر شده و به معناى رعايت هماهنگى بين واژههاست. اين خصوصيت، در قرآن در حد اعلا به كار رفته، به صورتى كه: اگر معنا فخيم است، واژهها نيز فخيم باشد. اگر معنا روان است، واژهها نيز روان باشد. اگر معنا غريب و دور از دسترس است. واژهها نيز آن گونه مىباشد.
در قرآن، برخى از واژهها حريرگونه و نرم است، پارهاى از واژهها با هيبت و وقار است، گروهى از واژهها لبخند بر لب و شراب مهر در دل دارد، برخى از واژهها مثل رؤياست، مثل يك گل، مثل يك تنور عشق، از اين رو تفاوت واژهها بسيار است: تفاوت در آوا و آهنگ، تفاوت در معنا و مفهوم، تفاوت در ظرفيت، تفاوت در صورت و... يكى از ابعاد گزينش هنرمندانه و حكيمانه واژهها، همگونى ساختار واچه از جهت صورت و آهنگ و زيبايى، با مفهوم و معناى آن واژه است. هماهنگى لفظ و معنا در واژههاى قرآن، تبلورى اعجابانگيز دارد. آهنگ واژه هايى كه بهشت را تصوير مىكند با آهنگ واژههايى كه خشم آتشناك جهنم را به تصوير مىكشد، داراى تفاوت بسيار است.(14)
براى بررسى آهنگ عبارات قرآنى، توجهى به موضوع آهنگ نثر در كنار آهنگ شعر لازم است:
شك نيست كه در نثر نيز وزن و آهنگ(Rythme) خاصى حكمفرماست اما مانند شعرگ اصول كلى و مشتركى ندارد. در اروپا وزن نثر را نيز مانند وزن شعر مطالعه مىكنند.
مقصود از وزن وجود در امر است:
1. كميّت و ريتم (ايقاع)(Quantite`et Rythme)
2. هماهنگى حروف)(Harmonie vocalique)
كميّت عبارت است از مدت زمانى كه براى خواندن يك جمله ضرورت دارد و بديهى است كه بين جملههاى مختلف از نظر كميّت و از راه تساوى و تقابل بايد تناسبى در كار باشد.
ايقاع عبارت است از: واحدهاى متقارن و متكرّر يك وزن. ايقاع گذشته از شعر در نثر نيز هست، ولى ميان ايقاع شعر و نثر يك اختلاف اساسى وجود دارد. چه، در نثر، واحد ايقاع با واحد كلمه تطابق دارد اما در شعر اين تطابق در بسيارى موارد نقض مىشود و ايقاع ناچار بدون آنكه جمله تمام شود در وسط كلمه پايين مىآيد. چون هر سخنى طبيعتاً به واحدهايى تقسيم مىشود، ناچار هر نثرى داراى ايقاع خواهد بود. زشتى و زيبايى يك نثر بستگى به ايقاع آن دارد. زيبايى همواره در يكنواختى و هماهنگى ايقاعها نيست، چه، در بسيارى موارد، اين امر، تكلّفى را پديد مىآورد كه ملالانگيز است چنان كه در سبكهاى مصنوع و به خصوص مسجّع، اين نقص را به خوبى مىتوان احساس كرد.
ناقدان براى نثر دو سبك كلى قايل اند:
1. سبك متناوب(Style Pe`riodique) 2. سبك مقطع(Style hoche)
در نوع اول جملهها بلند و در دومى كوتاه است. در قرآن نيز آيات مكى از نوع دوم و آيات مدنى از نوع اول است. (15) پيش از پرداختن به كيفيت ايقاعات قرآنى و نحوه هماهنگى حروف و معنا، ابتدا ذكر سخنى درباره هر يك از اين مطالب لازم است.
ايقاع موسيقايى، عنصرى مشترك در تمامى هنرهاى زيباست: ايقاع صوتى و ايقاع معنوى، در ادبيات با هم برابراند و جزئى اساسى از تعبير به شمار مىروند، زيرا در اثر ادبى، دلالت لغوى به تنهايى كافى نيست. ايقاع در تصوير نيز موجود است، لكن چيزى است كه چشم به جاى گوش، عهدهدار تشخيص آن است و آن را در هماهنگى رنگها و خطوط مشاهده مىكند، همچنين اين مسأله در پيكره تراشى(16)، در انحناها، حالات و ابعاد ملاحظه مىشود. البته ايقاع در پيكره تراشى و نقاشى، مجازى است و به جاى تناسق به كار رفته و هر يك از اين هنرها، ويژگىهاى خود را دارد.
قوانين ايقاع موسيقى، هفت مورد و عبارت از نظام، تغيير، تساوى، توازى، توازن و تكرار است. ناگفته نماند آنچه در اين نوشتار مورد نظر است بررسى تك تك عبارات قرآنى از نگرگاه تخصصى علم موسيقى نمىباشد. زيرا بضاعت نگارنده در آن حد نيست، بلكه هدف، بررسى و تبيين تأثيرات عامّى است كه آهنگ كلام بر همگان - نه فقط بر موسيقيدانان - مىگذارد. همان گونه كه امثال سيد قطب و آيت اللّه طالقانى نيز به گونه تخصصى به اين مطلب نپرداختهاند و خود سيد قطب به اين مطلب اشاره كرده و عدم لزوم آن را - با در نظر گرفتن ميزان تلقى عموم مردم - يادآور شده است. البته پرداختن تخصصى به اين موضوع مىتواند در جاى خود و براى اهل فن موضوعى جالب توجه باشد و نگارنده اميد تحقق اين امر را دارد.
موسيقى در اسلوب قرآنى نهفته و ايقاع موسيقى از عناصر زير تشكيل مىشود:
1. مخارج حروف در كلمه واحد
2. جهات مدّ در كلمات
4. پس از آن اتجاهات مدّ در پايان فاصله وارد شده در آيات 5. حرف فاصله(17)
ارتباط ميان موسيقى حروف و احساس بشرى
مىدانيم كه اعراب، مخارج حروف و طرز كار هر يك را در علم تجويد و قرائت مطاله مىكردهاند و به وجود افعال و اسمأ اصوات و ارتباط آن با معانى آگاهى داشتهاند و دريافته بودند كه در بيان معنا و احساس، موسيقى حروف نيز دخالت دارد. با اينكه آنان رابطه منطقى ميان موسيقى حروف و معنا را در علم فصاحت احساس كردهاند و گفتهاند كه فصاحت، نداشتن حروف، تنافر و تعقيد است و نيز با وجود اينكه ارتباط مثبت ميان موسيقى بعضى حروف با معانى آن را دريافته بودند، چنان كه زمخشرى در كشّاف مىگويد:
افعالى كه با نون و فا آغاز مىشود معناى گذشتن و تمام شدن را مىدهد از قبيل: نفذ، نقد، نقف، با اين همه رابطه مثبت موسيقى حروف را با معنا تحقيق نكردهاند و معنا و حالتى را كه از موسيقى حروف احساس مىشود روشن ننمودهاند، مثلاً در اين شعر:
عودى لنا يا اغانى أمسنا عودى و جدّدى ذكر محروم و موعود
در مصراع اول هجاها بلند است و هنگام خواندن آن، كشش آهنگ، زمانى را مىگيرد كه شاعر مىتوانست بى آنكه به وزن آسيبى برسد به جاى اين كششها حروف ساكن بگذارد، ولى احساس شاعر آنرا نپذيرفته است، چه اين كشش هاست كه با احساس او همگام است و در بيان آن، وى را يارى مىكند، اما بر عكس ارو1اييان، خصايص موسيقى حروف را از نظر مثبت، نيز تحقيق كردهاند و پيوند هر يك را با معانى و احساسات، مورد مطالعه دقيق قرار دادهاند.(18)
اين كارى است كه در زبان فارسى و درباره قرآن كريم نيز امرى لازم و ضرورى بوده و تاكنون به آن به طور جدّى پرداخته نشده است. همچنين در كنار عنوان فوق، توجه به (ائتلاف لفظ و معنا) لازم و در واقع تكميل كننده اين قسمت است. آنچه گذشت، بيشتر راجع به بررسى حروف كشش بين حروف و نقش آنها در القاى مفاهيم و خلف آهنگها، صفات اين حروف به طور مستقل نير مورد توجه قرار گيرند.
دكتر ابراهيم انيس، در كتاب الاصوات اللغويْ مىگويد:
كانال كوچك آبى را تصور كنيد كه قبل از ريختن به درياچه يا بركه، مسافت زيادى را طى مىكند. حال تصور كنيد كه طبيعت زمين اين آبراه متفاوت است: بخشى از آبراه اين كانال صخرهاى و بخشى گچى و قسمتى ديگر، زمين سست و نرم باشد. در چنين زمينى ملاحظه مىشود كه كنارههاى اين كانال، در قسمت صخرهاى تنگ و محدود و در بخش گچى، مقدارى اطراف آن توسعه يافته و در زمين نرم، آبرفتگى بيشترى پيدا كرده است. اگر آبراه كانال را دنبال كنيم و به جريان آب گوش فرا دهيم، بانگ آب را هنگام عبور از مجراى تنگ كانال شديد و بلكه نعره اى مانند مىشنويم. اما جايى كه آبراه گسترده باشد تقريباً صدايى را نمىشنويم و آب آرام و ملايم جارى است.
در چنين حالتى اگر فرض كنيم، سدّ و آب بندى در قسمتى از مسير اين آبراه بنا شود كه هر نيم ثانيه يك بار به سرعت باز و بسته مىشود، در يان هنگام صداهاى انفجارى پى در پى را مىشنويم كه نتيجه حبس و رها كرده آب در زمانهاى پى در پى و خيلى سريع مىباشد.
آبراه در اين تصور، مانند مجراى هوا در هنگام سخن گفتن است. هر گاه مجراى عبور هوا در گفتار تنگ مىشود، صداى صغيردار يا سايشى ايجاد مىشود و زمانى كه مجراى كلام، فراخ و گشاده مىگردد، صداى آرام و بدون سايشى را مىشنويم و گاهى كه هوا در جايگاه توليد به صورت خيلى سريع مسدود و بعد با شدت رها مىگردد، انفجار و انعكاس را ملاحظه مىكنيم. اين گونه است كه سه نوع صدا تشكيل مىگردد و در نهايت صداهايى كه هنگام توليد آنها، هوا با حالت انفجار يا شبيه انفجار ايجاد شده آزاد مىگردد. (مثل شيوه توليد نامگذارى ) انفجارىPlosive( صداى را آنها آواشناسى دانشمندان و مىناميدند شدّت) (حروف شديد انفجارى صداهاى از نوع اين قديم علماى
بر اساس آزمايشهاى جديد، آواهاى با رخوت زبان عربى - به ترتيب ميزان رخوت در آنها - عبارتانداز: س، ز، ص، ش، ذ، ث، ظ، ف، ه، ح، خ، و ع(20)
هنچنين صفتى كه در صداهاى شدت دار وجود دارد، حبس شدن هوا در مخرج هر يك از آنهاست كه جلوى عبور هوا گرفته مىشدو و زمانى كه دو اندام ناگهان از هم جدا مىشوند هوا صدايى انفجارى پديد مىآورد. صداهاى شديد، در زبان عربى كه آزمايشهاى جديد آنها را تأييد و اثبات مىكند، عبارتانداز: ب، ت، د، ط، ض، ك، ق و ج (21)
حروف ر، ع، ل، م و ن نيز حروف توسط يعنى بين شدّت و رخوت شمرده شدهاند. (22)
برخى از صداهاى شديد، نظير و همانندى در صداهاى با صفت رخوت دارند: دال، آوايى شديد است كه نظير آن زا يا ذال است. نظير تا، سين يا ثا است. نطير با آواى فا مىباشد. نظير طا در صداهاى با صفت رخوت صاد و نظير ضاد در تلفظ كنونى، ظاى عاميانه است كه در تلفظ مصريها نظير كاف، صداى شين و نظير جيم قاهره[ گاف فارسى]، جيم شامى با تعطيش زياد است و بالاخره قاف، آوايى شديد است كه نظير آن خا مىباشد.(23)
گفتنى است، همان گونه كه دكتر ابراهيم انيس گفته، اين موارد بر اساس تحقيقات آواشناختى جديد است و به همين دليل اندكى با آنچه در كتب سنتى تجويد وارد شده متفاوت است. در كتب اخير، همزه جز حروف شديد و غ، ض جزو حروف رخوتدار محسوب مىشوند.
صفات و خصوصياتى كه بيان شد، ذيل عناوين زير، قابل بررسى است:
محورهاى كلى بحث پيرامون عنوان فوق، عبارت از مواردى است كه در زير آمده، هر چند ممكن است به دليل ماهيّت بحث، ترتيب ذيل به طور كامل - از لحاظ تقدّم و تأخر مطالب - رعايت نشود:
الف. فضاى عمومى سوره ها
ب. فضاى عمومى گروهى از آيات
ج. نظماهنگ آيات و فواصل پايانى آنها (در مقايسه با ديگر آيات سوره)
ه. تفاوت نظماهنگ در يك آيه واحد
و. طول آيات
ز. نقش بررسى نظماهنگ آيات در تدبّر قرآنى
ح. نمونههايى از وجود نظماهنگ در شعر پارسى
ط. تأثيرات خاص كلام آهنگين
نتيجه: جمع بندى بهرههاى قابل اخذ از اين ويژگى قرآنى
هم اكنون پس از اين تمهيد طولانى و لازم، نوبت به بررسى عام اين ويژگيها در كلام وحى مىرسد. آغاز اين بررسى، از سوره فاتحْ الكتاب و پس از آن از سور آخر قرآن است كه به طور عموم داراى حجمى مختصر، آهنگى يكسان و يا با تغيير كم و به طور كلى فضاى عمومى واحدى مىباشند. به اين ترتيب امكان بررسى از قسمت آسانتر كار فراهم مىآيد:
اين سوره كه داداى اسامى متعددى نظير ام الكتاب است و هفت آيه بيشتر ندارد، تنها سورهاى است كه به نحو عموم، داراى آهنگ سورههاى طوال است. از سور آخر قرآن، دو سوره ماعون و تين تا حدى داراى تشابه آهنگين با سورههاى بزرگ ديگر هستند، لكن تشابه آنها از تشابه امّالقرآن بسيار كمتر است. همچنين سوره كافرون تنها در دو آيه نخست خود، تا حدى از اين تشابه برخوردار است.
اگر بخواهيم بسامدى الفاظ سوره تين و ماعون را در قرآن بررسى كنيم، خواهيم ديد كه به عنوان مثال، چند كلمه نمونه زير، (غير از كلمه امين) بر اساس ترتيب اول به آخر قرآن، براى نخستين بار در نيمه دوم قرآن و برخى در اواخر آن آمدهاند.
الف - دين (شعرأ، 26.82)، ب- مسكين (قلم، 68.24)، ج - مصلين (معارج، 70.22)، د- امين (اعراف، 7.68)، ه-ممنون (فصلت، 41.8).
اين در حالى است كه بسامد واژگان سوره مباركه حمد در سوره طوال، به شرح زير است:
1. عالمين تا آخر اعراف 24بار 2. رحيم تا آخر انفال 29بار
3. مستقيم تا آخر اعراف 9بار 4. ضالين در بقره و انعام 2بار(24)
اين مقايسه محدود مىتواند تا حدى، رابطه و نسبت أم القرآن را با ديگر اجزاى آن از حيث نحوه محتواى مطالب و داشتن نظم و نسق بخشهاى عمده قرآن روشن كند. حال اگر بر فرض، به جاى سوره فاتحْ الكتاب، سورهاى مانند ناس، فلق، تكاثر، عاديات و مانند آن (با حفظ مفهوم فاتحْالكتاب) مىآمد. هماهنگى فعلى كه بين فاتحْالكتاب و سور پس از آن وجود دارد از بين مىرفت. در واقع اين سوره با اينكه مكى است از لحاظ ايقاعات نسبتاً بلند و نيز از لحاظ سبك متناوب، حال و هواى سور طوال را مىنماياند. اين نگاهى به فضاى عمومى و ايقاعات سوره بود. ويژگى مهم ديگرى كه در آهنگ اين سوره وجود دارد نظم به كاررفته در لحن آيات، همراه با تغيير محتوايى آنهاست.
آغاز سوره كه درباره حمد و رحمت الهى است، آياتى را دارد كه در آنها حروف ملايم بيش از همه به چشم مىخورند و هيچ گونه خشونتى در الفاظ به گوش نمىرسد.
حروف مورد نظر عبارتانداز: ح، م، ر، ع، ل، ن.
اين حروف در آواشناسى امروز، حروف بين شدت و رخاوت ناميده مىشوند.(25)
در بخش ميانى سوره مسايل مربوط به روز قيامت، عبوديت، استعانت و صراط مستقيم مطرح مىشوند، حروف سوره هم - به تناسب - آهنگى مستحكم و استوار دارند: ك، د(مشدّد)، ت، ص، ط، ق.
در بخش سوم سوره كه نوع صراح مطرح مىشود، عبارتى كه بندگان نيكو و نمونه را مشخص مىكند، خالى از هر گونه خضونت لفظى است: انعمت عليهم، لكن عبارت پس از آن كه گمراهان مورد خشم خدا را مورد اشاره قرار مىدهد، آكنده از حروفى خشن و غليظ است: غير المغضوب عليهم ولاالضالين.
تعبير خشن و غليظ، از نظر عامّه مردم است.
پيش از اين ديديم كه ض) از نظرگاه آواشناسى جديد، جزو حروف شديد محسوب مىشود. همچنين هر چند، در برخى كتب تجويد به رسم گذشته، ض جزو حروف رخوت دار محسوب شده، لكن ابن جزرى در كتاب النشر فى القرائات العشر اظهار داشته، براى زبان هيچ حرفى به سنگينى ض نمىباشد.(26)
آخرين سوره قرآن و يكى از دو معوذّتين يعنى سوره هايى است كه پناه و تعويذ مىدهد و با پيام خود، انسانها را از شرور برحذر مىدارند. شمار حرف س در اين سوره به 10مى رسد. حرف س در بسيارى از كلمات زبانهاى مختلف مفهومى از سكون و سستى و ناخوشايندى القا مىكند و ما در اينجا از ذكر شواهد زيادى كه وجود دارد خوددارى مىكنيم و اين موشوع با مراجعه به فرهنگهاى لغت، قابل بررسى است. عبارت سوره ناس نظير: من شرّ الوسواس الخنّاس. الذى يوسوس فى صدور الناس، آميزه ايت از ترس و هراس افسون و سكر و مستى و سستى سحر را به گوش مىرسانند. (توالى س در كلمات فوق نيز قابل بررسى است). مصطفى محمود درباره آيه واليل اذا عسعس(تكوير، 81.17) گويد: اين آيه شب را به تصوير مىكشد اين به دليل توالى دو حرف س ساكن در كلمه عسعس است.
مرحوم آيت اللّه طالقانى در اينباره مىگويد:
صداى برخود نون مشدّد و طنين س كه در فصول اين آيات آمده جوى از برخورد و معركهاى را مىنماياند كهميان نيزوهاى خير و شر در ميان نفس انسان در گرفته است و حركات صوتى و هيأت فعل يوسوس ادامه اين معركه را اعلام مىدارد.(27)
ايشان، حرف ن را به دليل داشتن غنّه و طنين دل انگير، موسيقايى نمادى از نيزوهاى خير و حرف س را نمادى از نيزوهاى شر دانسته است.
گويى آهنگ اين سوره مىخواهد شرورى را كه پيرامون انسان فرا گرفتهاند به وى گوشزد و او را از آنها تحذير كند.
دومين سوره از معوّذتين و قرينه آن و داراى پيامى همرديف با آن. آهنگ سوره ناس به آدمى ناخوشاينديها را گوشزد مىكند و آهنگ خشن اين سوره، خطرات را. تكرار حرف ق تا 5 بار به اضافه حرف غ، س و د به اين سوره پنج آيهاى، آهنگ خاصى متناسب با معناى آن مىبخشد. از مشخصات اين سوره، كاربرد انحصارى كلمه غاسق و نفاثات است. غاسق كلمهاى خشن و گلوگير است كه بدون اينكه قرآنآموز معناى آن را بداند، ناخودآگاه به غلظت و سختى آن التفات پيدا مىكند. درك معناى لفظى اين واژه، تنها، مؤيّدى بر تصوير اوليهاى است كه آهنگ آن در ذهن باقى مىگذارد. نفّاثات هم واژه ايت است كه دميدن را به طور كامل به نمايش مىگذارد و صرف اداى اين كلمه توسط معلم قرآن، قرآنآموز را به سوى معناى لغوى آن مىبرد. اين واژه داراى اشتقاقات ديگرى (از نوع اشتقاق كبير) در قرآن مىباشد كه معناى دميدن از همه آنها مستفاد مىشود: نفس، نفخ، نفح
صيغه خاص نفّاثات و حالتى كه لبها و دندآنهاهنگام اداى آن مىگيرند، زمينه خوبى را جهت جلب كردن ذهن خالى قرآنآموز به اشتقاقات ديگر و القاى مفاهيم آنها ايجاد مىكند. ايجاد چنين رابطههاى منطقى ايت، درمانى خوب براى عارضه فراموشى در امر تعليم قرآن كريم و تبيين انطباق اين زبان بر فطرت انسانى است.
آهنگى كوبنده و درهم شكننده و نابودكننده آرمان و حيات تمام كسانى كه در برابر نداى توحد قد علم كردهاند. اين سوره و آهنگ مخصوص آن در ذهن قرآنآموز، زمينهاى براى دريافت پيام اين آيات پديد مىآورد كه مبيِّن سنّت هميشگى خداوندى در طرد و لعن و كشتار كسانى است كه تبليغات مسموم آنها، خار راه پيامبران بوده است. چنانكه در سوره احزاب مىفرمايد:
لئن لم ينته المنافقون والذين فى قلوبهم مرض والمرجفون فى المدينْ لنغرينّك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قليلا. ملعونين اينما ثقفوا اخذوا و قتّلوا تقليلا. سنْاللّه فى الذين خلوا من قبل و لن تجد لسنْالله تبديلا (احزاب، 33.60-62)
اگر منافقان و كسانى كه در قلوب آنان مرض است و نيز كسانى كه در مدينه دل مردم را با سخنان خود مىلرزانند دست از اعمال خود برندارند. تو را عليه آنان برخواهيم انگيخت و پس از آن جز زمانى اندك در جوار تو نخواهند ماند. آنان ملعونند، هر كجا يافته شوند، دستگير و كشته خواهند شد. اين سنت الهى در اقوام گذشته است. و براى سنت الهى دگرگونى اى نخواهى يافت.
سيد قطب، درباره سوره مسد سخن جالبى دارد، وى مىگويد: اين سوره، پاسخى به جنگ اعلام شده از سوى ابولهب است كه به پيامبر گفت: تباًلك و خدا در اينجا خود امر جند را به عهد ه گرفته است.(28)
در تبّت بدا ابى لهب و تبّ... تباب به معنى هلاكت و نابودى و قطع است. تبّت نخستين، دعا و تبّت دوم گزارشى از تحقق اين دعا است و در آيهاى كوتاه در آغاز آيه دعا، صادر و متحقق مىشود، معركه پايان مىپذيرد و پرده فرومى افتد! وى همچنين مىافزايد: در اين سوره به واسطه تناسب زنگ كلمات، صداى خشك و شكننده بستن و مستحكم ساختن پسته هيمه به گوش مىرسد. همان گونه كه اين سوره از به بندكشيدن گردن همسر ابولهب كه هيزم بيار معركه بود خبر مىدهد.
كوبندگى سوره تبّت نسبت به ابولهب و امثال او در طول تاريخ جنبه ديگر سوره قل هوالله احد مىباشد. سوره نخست به معناى لا اله و سوره دوم به معناى الاّ اللّه مىباشد.(29)
سوره مسد و اخلاص از لحاظ ظاهر با هم مجاورت و نيز هم آهنگى در ايقاعات دارند. از لحاظ باطن نيز چنين است چنانكه رسول خدا(ص) فرمود: هر كس جمعهاى بر او بگذرد و سوره قل هوالله احد را نخواند، بر دين ابولهب، از دنيا رفته است!(30)
تصوير حركت گروهى ديگر از گردنكشان تاريخ كه قرآن و همگان، آنان را با مدد از نام فيل مىشناسند! همانگونه كه خداوند، گروهى را با اصحاب الجنْ، اصحاب اليمين و حتى اصحاب النار معرفى كرده، گروهى را هم به نام اصحاب الفيل شناسانيده است. آهنگ اين سوره حركت پيلان تنومند را به خوبى نشان مىدهد: ألمتر كيف فعل ربك باصحاب الفيل
تنايب آهنگ اين سوره با محتواى آن، هنگامى بيشتر روشن مىشود كه با سوره والعاديات ضبحاً مقايسهشود كه يورش اسبان جنگى را به تصوير مىكشد و در سطور بعد به آن خواهيم پرداخت.
تار و مار كردن پيلان و پيلبانان و پيلسواران، به منظور ايجاد سكون و آرامش براى قريش - ساكنان ام القرى - و ديگر مردمان مىباشد تا كاروانهاى تجارى، پهنه دشتها را در نوردد و مردمان به سپاس و عبادت پروردگارى بپردازند كه به آنها رزق و امنيت عطا كرده است. آرامش و امنيت، از آهنگ بسيار ملايم اين سوره كه همچون آرامشى پس از طوفان است، لبريز است. اين سوره 4 آيه دارد و تمامى آيات به حرف ماقبل ساكن ختم مىشوند و وقف بر هر آيه، سكونها را مضاعف مىسازد: قرَيش، صَف، بَيت، خَوف.
همچنين در الفاظ درون آيات هم سكونهاى متعددى وجود دارند و هر يك به مثابه مانعى، از هر گونه سرعت و شدت در آهنگ سوره مىكاهند، بلكه ممانعت مىكنند، تعداد سكونهاى اين سوره با احتساب حروف مدّ، به 15 مورد مىرسند، مقايسه اين سوره با سوره هُمزه معناى بيشترى به اين رقم مىدهد:
سوره اييت متضمن تهديد شديد و وعيد كوبنده نسبت به هر سخن چين طعنه زن. در اين سوره، الفاظ پايانى هر آيه به چند حرف متحرك پياپى ختم مىشوند، تعداد سكونهاى اين سوره، كه 9 آيه دارد بسيار كمتر از سوره چهارآيهاى قريش است، به طورى كه در نظر اول به چشم و گوش نمىخورند و شمارش آنها نياز به دقت و تيزبينى دارد. در عوض در اين سوره كه سخن از تعطيم و خردكنندگى خاطيان دارد - خاطيانى كه همواره با چشم و زبان خود در پى خردكردن و تحقير بندگان بودهاند - تشديدهاى فراوان، پرده گوش را مىكوبند. هرچند تشديد هم از تركيب حرف ساكن پديد مىآيد، لكن هيچ گونه نمودى از سكون و آرامش وجود ندارد. شمار تشديدهاى اين سوره به 14 مورد مىرسد.
مرحوم آيت اللّه طالقانى در اينبارهمى نويسد: اين سوره با آيات كوتاه و فصول متشابه و طنين خاص و هراسانگيز، دو روى و دو وضع متقابل و متعاكس زندگى و خوى و انديشه و اعمال كسانى را، به شتاب از نظرها گذرانده است: هَمز، لَمز، جَمع، حُسبان و خلود - روى ديگر متقابل و متعاكس: نَبذ، حَطم، نار، موقده، مؤصده، از آيه 6 كه نمودار بُعد دورتر از انظار را دارد، آيات، كوتاهتر و سريعتر شده است.(31)
بسيارى از ما با مرور خاصرات كودكى خود از زمان فراگيرى قرآن، تصاويرى را به ياد خواهيم آورد كه برخى جملهها و آيات قرآنى، نظير آيات سوره مباركه قارعه در ذهن ما ايجاد شده و شدّت كوبندگى را براى ما به تصوير كشيده است.
ق يكى از حروف شديد زبان عربى است و توالى سه ق و الف كشيده در آغاز اين سوره، تناسبى واضح را با مفهوم سوره كه حكايت از كوبندگى واقعه قيامت دارد مىآورد.
در آيه پنج اين سوره از درآمدن كوهها به صورت پشم پراكنده، سخن گفته مىشود. گفته شده در قرآن كريم، واژه اصواف آمده ولى مفرد آن كه صوف مىباشد نيامده است، مثلاً در اين سوره گفته نشده و تكون الجبال كالصوف المنفوش زيرا عهن از صوف، فصيحتر است. (32)
گذشته از اين نكته كه راجع به فصاحت است، يك نكته ديگر مسلّم است و آن تناسب عهن با مفهومى است كه از آن اراده شده است.
اين سوره با آيات القارعْ ماالقارعْ و ما ادريك ما القارعْ آغاز شده كه كوبندگى را به تصوير مىكشد و در آن عهن در برابر جبال، (33) كه مظهر صلابت و استحكام اند، قرار گرفته است.
حروف تشكيل دهنده عهن بسيار نرم و بلكه سست هستند و تماس جندانى بين اجزاى دستگاه تكلّم پديد نمىآورند. در واقع انهدام و نابودى كوهها از درون همين لفظ به بيرون تراوش مىكند.
سوره با قسم به اسبانى جنگى (34) آغاز مىشود كه يورش مىآورند، نفس نفس مىزنند، با سم خود جرقه مىافروزند و غبار مىانگيزند، ايقاعات خاص اين سوره و تركيب تند حركات، عيناً تصويرگر اين صحنه پرشوراند. آهنگ اين سوره با قسمهاى آن و هر دوى اينها با جواب قسم و مطلب پايان سوره، همخوانى تام دارند. در آغاز سوره به اسبان يورش برنده و سركش قسم ياد شده و در جواب قسم، ناسپاسى و سركشى انسان و شديد بودن او در حبّ خير يعنى دوستى مال آمده است. (35) همچنين در شروع سوره، تصويرى از برانگيخته شدن جرقه سم اسبها و گرد و غبار ناشى از يورش و شيهههاى آنهاست و در پايان سوره، تصوير زير و رو شدن قبرها و آشكار شدن پنهانىها، دو صحنه چشمگير و خيره كننده و به عبارتى مشهود. همان يوم مشهودى كه در سوره هود به آن اشاره شده: و ذلك يوم مشهود (هود، 11.103) و در سوره بروج به آن سوگند ياد شده است: و شاهد و مشهود (بروج، 85.3). انسان پيش از آنكه آن روز مشهود فرا برسد، بر آنچه مبتلا به آن است، گواه است: وانّه على ذلك لشهيد (عاديات، 100.7)
سياق اين سوره در برخوردهايى سريع، شديد و حركت آخرين جريان دارد كه بر اثر پرش و جهش و دويدن با چابكى و سرعت از يكى به ديگرى منتقل مىگردد تا به آخر فقره برسد كه در آن، لفظ، سايه، موشوع و ايقاع، همگى متوقف مىگردند، همان گونه كه دونده به پايان سير خود مىرسد.
در آخر، غبار برانگيخته شده و سركشى و حرص و پراكندگى و جمع آورى، همگى به پايان خود مىرسند: به سوى خدا ان ربّهم بهم يومئذ لخبير (عاديات، 100.11) (36)
به سخن سيد قطب بايد اين مطلب را نيز افزود كه حركات الف ممدوده در آغاز سوره (ضبحاً، قدحاً...) در پايان به حركت زير منتهى مىگردد: (خبير) كه پايان كار را نشان مىدهد.
تناسب آهنگ اين سوره با مفهوم زلزله و لرزش، بى نياز از توضيح است، پنج آيه اول اين سوره به الف ممدوده ختم مىشود كه حتى بر خلاف سوره والعاديات، حرف ما قبل الفهاى ممدود اين سوره، متحرك مىباشند، در اين سوره نيز همانند سوره قارعه و عاديات پس از توصيف عمومى روز قيامت و يا منظره يورش، آهنگ سوره براى بيان مطلب بعد، تغيير مىيابد.
صحنهاى است كه گويى در آن، زير پاى شنوندگان اين سوره، هر چيز ثابتى به حركت در مىآيد، و به نظر آنان چنين مىرسد كه در حال جنبش هستند و زمين زير پاى ايشان مىلرزد و حركت مىكند! صحنهاى كه دلها را از هر آنچه به آن از زمين پيوسته و آويختهاند و آنرا ثابت پنداشتهاند، جدا مىسازد. اين نخستين اشاره از چنين مناظرى است كه قرآن تصوير مىكند و در آن حركتى را قرار مىدهد كه به محض استماع عبارت منحصر به فرد قرآنى، به اعصاب شنونده منتقل مىگردد. پس از اين اثر هنرى تصوير انسان در ميان اين صحنه ارايه شده و رسم انفعالهاى وى كه مىگويد: مالها به آن وضوع بيشترى مىبخشد.(37)
حسن ختام اين بخش از سخن را با كلام مرحوم آيت اللّه طالقانى قرار مىدهيم كه مىفرمايد:
طول بيشتر ايات اين سوره به تقريب يكسان است. از آيه اول با وزن شديد مستفعل - فعلل - فعلالها آغاز شده (38) و همه اوزان خفيف و كوتاه شده تا آيه شش كه متضمن بيان تفصيلى است و طول بيشترى دارد. آهنگ آيه اول با حروف قريب المخرج و مكرر ذ - ز - ض و تكرار لام و صداهاى حركت بالا و پايين و لرزههاى متنوع و پى در پى را مىنماياند. همچنين است حروف و حركات آيات ديگر كه با دقّت و بررسى مشخص مىشود. فصول پنچ آيه اول كه به ها منتهى مىشود نماياننده وسعت و پيشرفت حوادث و تحولات است. (39)
1. بلسان عربى مبين (شعرأ، 26.195).
2. فضل القرآن على سائر الكلام كفضل اللّه على سائر خلقه، بحارالانوار، 92.19
3. الرّحمن. علّم القرآن. خلق الانسان. علّمه البيان (الرحمن، 55.1-4).
4. نگارنده، اين اصطلاح را از گفتار ايت اللّه آيةالله محمد هادى معرفت اقتباس كرده است. نك. نظمآهنگ در قرآن، نشريه ميراث جاويدان، سال اول، شماره اول.
5. نگارنده با وجود تتبعى كه كرده، نتوانسته تا اين لحظه به اثر مكتوبى از وى در اين زمينه دست يابد.
6. بى شك سخن سيد قطب در مقام مقايسه است. يعنى اگر سورههاى علق، مدثر، مزمل و نظاير آنرا با سوره هايى همچون: بقره، آل عمران و انعام، مقايسه كنيم، تشريع و اخبار غيبى و... در نظر اول، آن هم نظر عرب جاهلى كه فارغ از بسيارى مسايل است به چشم نمىآيند لكن ديده تحقيق، تخصّص و تدبّر، در همين سوره آغاز بعثت، معارفى عميق را در باب انسانشناسى، اخلاق، جامعهشناسى، روانشناسى و... خواهد يافت. خود سيد قطب بحثى موجز و بسيار زيبا را در همين رابطه در كتاب خود، ذيل آيات سوره مباركه علق آورده است. همچنين سخن مرحوم علاّمه طباطبايى جالب توجه است كه گفتهاند: اگر زمينهاى باشد مىتوانم تمام يمعارف قرآن را ذيل يك سوره كوچك بيان كنم (نك: تاجدينى، على، يادها و يادگارها، خاطراتى از عارف و مفسّر قرآن علاّمه طباطبايى .94، كانون انتشارات پيام نور، تهران 1374.
7. محمود، مصطفى، القرآن محاولْ لفهم عصرى، چاپ ششم، دارالمعارف قاهره.
8. همان .19.
9. همان .17.
10. همان .19، 20.
11. باطنى، محمدرضا، چهار گفتار درباره زبان .29، انتشارات آگاه، تهران، 1375.
12. شريعتى، على، هنر، ص 140.
گفتنى است هرچند دكتر شريعتى يك موسيقيدان به معناى تخصصى كلمه نبوده است، لكن آن گونه كه از مجموعه آثار وى برمىآيد با موسيقى و مسايل مربوط به آن تا حدى آشنا بوده، همچنين تسلط وى بر زبانهاى عربى و فرانسه و ادبيات فارسى و معلومات زبان شناختى او از زبانهاى هند و اروپايى به وى امكان بررسى ويژگىهاى موسيقايى اين زبانها را داده كه در آثار وى قابل ملاحظه است.
13. مندور محمد، در نقد و ادب، ترجمه دكتر شريعتى .140، ضميمه كتاب هنر، اثر مترجم.
14. عرفان، حسن، پژوهشى در شيوههاى اعجاز قرآن كريم .54، (با اندكى تصرف)،. انتشارات دارالقرآن الكريم حضرت آيت اللّه العظمى گلپايگانى (ره) قم .
15. در نقد و ادب .140-142
16. الحناوى، محمد، الفاصلْ فى القرآن .201-322، به نقل از الخالدى، صلاح عبدالفتاح، نظريْ التصوير الفنى عند سيّد قطب .110.
17. فى ظلال القرآن، 4.2039، هامش، به نقل از: الخالدى، صلاح عبدالفتاح، نظريْ التصوير الفنى عند سيّد قطب .111.
18. در نقد و ادب .142-144.
19. انيس، ابراهيم، آواشناسى زبان عربى (ترجمه الاصوات اللغويه) 23.، 24، مترجمان: ابوالفضل علامى، صفر سفيدرو، انتشارات اسوه، 1374.
20. آواشناسى زبان عربى .25.
21. همان .23.
22. همان .62.
23. همان .25.
24. موارد فوق، بدون احتساب سوره مباركه حمد است.
25. آواشناسى زبان عربى 63.
26. همان .51.
27. پرتوى از قرآن .319، ايشان چند بيت از مثنوى را نقل كردهاند كه توجه به آنها از لحاظ كاربرد س و احساسى كه القا مىكند، جالب است:
گرچه پنهان خار در آبست پست
چونكه در تو مىخَلَد دانى كه هست
خار خار حسّها و وسوسه
از هزاران كسك بودنى يك كسه
28. سيد قطب، فى ظلال القرآن، 8.699، 700، بيروت، دار احيأالتراث العربى، 1386.
29. روشن است كه آيات سورهئ احزاب، مدنى و درباره منافقين و سوره تبت، مكى و درباره ابى لهب، از سركردگان شرك است و وجه انصراف از اين سوره به آن ايات، پيام و محتواى كلى سوره و تشابه بين دو گروه است.
30. مجلسى، بحارالانوار، 89.207، دار احيأالتراث العربى - مؤسسْ التاريخ العربى، بيروت 1412.
31. پرتوى از قرآن .255.
32. پژوهشى در شيوههاى اعجاز قرآن، ص34.
33. سوره طه، آيه 105-107.
34. برخى مراد از والعاديات را شتران حُجاج دانستهاند و دلايلى هم در اينبارهذكر كردهاند، اين تطبيق با آيه دوم اين سوره، مناسبت ندارد: پرتوى از قرآن.
35. از ديگر تناسبات اين سوره، تعبيرى است كه از مال به خير شده است. قرآن كريم علاوه بر آنكه در جاهاى ديگر نيز از مال به خير تعبير فرموده (سورهئ بقره، آيه، 180) از اسب نيز همين تعبير را كرده است: (سوره ص، آيه 32)
36. فى ظلال القرآن، 8.643.
37. همان .640.
38. گفتنى است آيه دوم نيز وزن فعولن فعولن فعولن فعول را دارد.
39. پرتوى از قرآن .223.